مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
دگر آن خرده جان هم پر کشید از نیمهٔ جانش امیرالمؤمنین سوزد به یـاد آه سوزانش عجب کوچی پرستو داشت که کابوس آن رفتن برای مرتضی درد و به زهرا بود درمانش حیاط خانه هم آب حیاتش را صدا میزد تنور خانه هم میسوخت بیعطرِ خوش نانش چگونه شرح باید داد منجی، محتضر گشته ست و سامان جهان بار سفر بستهست سامانش اگر چه سوخت تنها دربِ این خانه ولی انگار علی مانده است بین خانهٔ از غصه ویرانش در و دیوار بیت الله شاهد بود که یک عمر علی در سینه آتش داشت با یاد گلستانش شهادت میدهد کوچه شهادت میدهد آتش نشد زهرای اطهر دست بردارد ز پیمانش |